الله هو التوّاب الرّحیم ... بخشش ! بخشش موجب احساس آزادی و رهائی در خودمان می شود تا احساس بهتری داشته باشیم ، احساس آسودگی و راحتی . محققان می گویند : بخشیدن این نیست که شما با این کار شخص دیگری را آزاد و رها می سازید، بلکه این خود شما هستید که آزاد و رها می شوید. بخشش کردن این حُسن را دارد که به جای اینکه خودمان را به عنوان یک قربانی ببینیم ، داستان را تغییر دهیم و قهرمان داستان شویم ، قهرمانی که بر تمام این مشکلات وحشتناک پیروز شده است. بخشیدن، موجب می شود که برای یافتن حقیقت ، رشد فکری کرده باشیم .
من او را بخشیدم . هر چند هنوز کودک درونم آزرده است . کودک درونم دوستت دارم . تو می توانی سرت را بالا بگیری . تو می توانی شادمانه بخندی و بازی کنی . تو می توانی بالا بروی بدون آنکه از بلندی بترسی . کودکی من ! نازنینم ! درست است آن زمان که او می بایست مراقب تو باشد، بر اثر غفلت و فراموشی از بلندی افتادی! آزرده شدی و وجودت شکست. و بعد او رفت! اما حالا زمان آن رسیده که خودت را بیابی . قطعات شکسته وجودت را جمع کنی و به خدای خوبت و به خودت اعتماد کنی. می توانی دوباره با اعتماد به نفس به تمام دنیا بگوئی که می توانی! و مهر و محبت وجودت را آشکار سازی. و به همه مهربانی را هدیه کنی. اولین قدم برای دریا دل بودن همین است و تو می توانی. و من تو را دوست دارم کودکی من ! و از تو حمایت می کنم. ... تو را بخشیدم ! یک سال از بخشیدنت می گذرد. می دانم عجیب است ! گمان نکنم برای تو این بخشیدن اهمیت داشته باشد، اما برای من مهم بود. و تو لحظه به لحظه از من دورتر شدی! تا حال که می دانم دیگر فراموشم کرده ای. کاش می توانستم بگویم: ... چقدر دلم برای دوست داشتنت تنگ است. اما می گویم رفتن دردناکت هم برایم غنیمتی بود.
خدایا تو را سپاس ... من نیرو خواستم و خداوند مشکلاتی سر راهم قرار داد تا قوی شوم. من دانش خواستم و خداوند مسائلی برای حل کردن به من داد. من سعادت و ترقی خواستم و خداوند به من قدرت تفکر و زور بازو داد تا کار کنم. من شهامت خواستم و خداوند موانعی را سر راهم قرار داد، تا آنها را از میان بردارم. من انگیزه خواستم و خداوند کسانی را به من نشان داد که نیازمند کمک بودند. من محبت خواستم و خداوند به من فرصت داد تا به دیگران محبت کنم |
در پی آب به سراب قدم نهادم
سختی دوری راه را
به جان خریده ام
بیخبر از پوچی آن
خار بیابان گشته ام
اکنون تشنه ی بادم
تا با وزیدنش
مرا برهاند